یلدا و آوینا دخترهای مامان

عکس و خاطره

این عکسها رو خیلی دوست دارم . نگاه کردن اونها همیشه لبخند رو روی لبهام می یاره و یادآوری می کنه که باید هر لحظه برای داشتنت خدا رو شکر کنم .  اولین باری که بردمت پارک . هر چی چمن و گل بود با دستای کوچولوت می گرفتی و می کندی .    علاقه زیادی به نشستن داری ، هر چند که برای این کار زوده . اما چه می شه کرد .     پرنیان اولین دوست تو . خیلی دوستت داره و تا چشم ما رو دور می بینه دست و پای تپلت رو فشار می ده و کیف می کنه .    اینقد کوچولویی که توی سبد پیک نیک خاله جون جامیشی . عاشقتم .    به همه چیز دقت می کردی و خیلی کنجکاو بودی و توی این حالت یه اخم خوش...
5 آذر 1393

بدون عنوان

نگاه کردن به صورت قشنگت ، به دست و پاهای کوچولو ت، دیدن خنده های شیرینت تنها کاریه که هیچوقت خستم نمی کنه . هر لحظه از بودنت برام شیرینه . حسی که تا الان نداشتم . سه ماه از بودنت و از اومدنت می گذره و تو شیرین ترین اتفاق برای من هستی .  نمی دونم چرا فکر می کنم عروسکی و من هر لحظه باید موهات رو درست کنم ؛ لباسهات رو دقیقه به دقیقه عوض کنم . ولی این عروسک بازی خیلی شیرینه .  خوشحالم که هستی .   ...
5 آذر 1393
1